رمان پسرک ومادربزرگ1

بین مطالب وب سایت جستجو کنید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
محمدبخش ابادی
12:7
سه شنبه 2 دی 1393

درزمانهای قدیم پسری بود که بامادربزرگش درفقروبیچارگی درروستایی زندگی می کردندوپسرک پدرومادرش رادر کودکی ازدست داده بودوتوسط مادربزرگش بزرگش بزرگ شده بود.پسرک ازاین همه بیچارگی وفقارت خسته شده بودپس روزی تصمیم گرفت که برای کاربه شهری دیگرسفرکندامانمی دانست که این تصمیم خودرا چگونه به مادربزرگش بگویداما اوترس ونگرانی راکنارگذاشت وتصمیمش رابه مادربزرگش گفت مادربزرگ درجواب به اوگفت که من پیرومریض هستم وبدون تونمی توانم به زندگی ادامه دهم پس پسرک گفت مادربزرگ من قول میدهم که تاغروب افتاب به خانه برمی گردم ومادربزرگ قول اوراقبول کردودرسپیده دم روزبعد راهی شهرشد.

ادامه دارد..................

نویسنده:محمدبخش آبادی



تعداد بازدید از این مطلب: 793
بازدید : 793

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









ایامطالب این وبلاگ جالب است؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید
تمام حقوق اين وب سايت متعلق به ایران دانلود مي باشد | طراحی قالب : تم ديزاينر
http://uploadboy.com/free363978.html